کد مطلب:28526 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

گفتگوهایی میان ابن عبّاس و عایشه












2274.تاریخ الیعقوبی: علی علیه السلام ابن عبّاس را به سوی عایشه فرستاد كه به او دستور دهد [ به مدینه] باز گردد. وقتی ابن عبّاس بر عایشه وارد شد، عایشه دو بار گفت: در فهم سنّت به خطا رفتی، ای ابن عبّاس! بدون اجازه وارد خانه ام شدی و بدون فرمان من بر اثاثیه ام نشستی.

ابن عبّاس گفت: ما بودیم كه سنّت را به تو آموختیم. این جا خانه تو نیست. خانه تو آن جاست كه پیامبر خدا تو را در آن به جای گذاشت و قرآن به تو دستور داد در آن بنشینی.[1].

2275.مروج الذهب: [ علی علیه السلام] عبد اللَّه بن عبّاس را نزد عایشه فرستاد و دستور داد وی را به سوی مدینه حركت دهند. ابن عبّاس، بدون اجازه وارد خانه شد و متّكایی را برداشت و بر روی آن نشست.

عایشه به وی گفت: ای ابن عبّاس! در [ عمل كردن به] سنّتی كه بدان مأمور شده ای، به خطا رفتی. بدون اجازه بر ما وارد شدی و بر بساط ما بدون دستور نشستی.

ابن عبّاس به او گفت: اگر تو در خانه ای كه پیامبر خدا تو را در آن بر جای گذاشت، می نشستی، ما نیز بدون اجازه تو وارد نمی شدیم و بدون دستور تو بر بساط تو نمی نشستیم. امیر مؤمنان، درباره تو به بازگشت سریع و آمادگی برای رفتن به مدینه فرمان می دهد.

عایشه گفت: از آنچه گفتی، سر باز می زنم و با آنچه توصیف كردی، مخالفت می ورزم.

ابن عبّاس، نزد علی علیه السلام رفت و او را از امتناع عایشه باخبر ساخت. [ علی علیه السلام ]دوباره او را نزد عایشه فرستاد و گفت: به راستی كه امیرمؤمنان، تصمیم قطعی گرفته است كه تو بازگردی.

عایشه، نرمی نشان داد و بازگشت را پذیرفت.[2].

2276.رجال الكَشّی- به نقل از اسماعیل بن فضل هاشمی-: برخی استادانم برایم روایت كرده اند كه چون علی بن ابی طالب علیه السلام لشكر جمل را شكست داد، امیرمؤمنان، عبد اللَّه بن عبّاس را نزد عایشه فرستاد و او را به سرعت بخشیدن در حركت و كوتاه كردن اقامت، دستور داد.

ابن عبّاس گوید: نزد وی آمدم و او در منزلگاه بنی خلف در كنار بصره بود. از او اجازه خواستم كه وارد شوم. اجازه نداد.پس بدون اجازه وارد شدم، و با اتاقی خالی مواجه شدم كه جای نشستن برایم مهیّا نبود و عایشه، پشت دو پرده بود.

ابن عبّاس گوید: نظر افكندم و در گوشه اتاق، اثاثیه ای دیدم كه بر آن، گلیمی بود. گلیم را كشیدم و بر آن نشستم.

عایشه از پشت پرده گفت: ای ابن عبّاس! سنّت را به خطا رفته ای.در خانه ما بدون اذن، وارد شدی و بر اثاثیه ما بدون اجازه نشستی.

ابن عبّاس به وی گفت: ما از تو به [ تعلیم] سنّت، سزاوارتریم. ما به تو سنّت آموختیم. خانه تو آن جاست كه پیامبر خدا تو را در آن به جای نهاد و تو از آن بیرون آمدی، درحالی كه بر خود ستم روا داشتی، و بر دینت سرپوش نهادی و بر پروردگارت طغیان كردی و پیامبر خدا را نافرمانی نمودی. پس هرگاه به خانه ات بازگشتی، بدون اجازه ات بدان وارد نمی شویم و جز به فرمانت بر اثاثیه ات نمی نشینیم. به درستی كه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب [ مرا] به سوی تو فرستاد كه به تو دستور حركت به مدینه و اقامتِ اندك [ در بصره] دهد.

عایشه گفت: رحمت خدا بر «امیرمؤمنان»، كه همان عمر بن خطاب بود!

ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند كه این «امیرمؤمنان» است، گرچه چهره هایی بر او خشمگین باشند و دماغ هایی در برابرش به خاك مالیده شوند! بدان، به خدا سوگند، همانا او امیر مؤمنان و نزدیك ترین خویشاوندِ پیامبر خدا و دارای نزدیك ترین رابطه نَسبی [ با پیامبرصلی الله علیه وآله] و سابقه دارتر، و داناتر و برجسته تر و دارای نقش و حضوری بیشتر از پدر تو و عمر است.

عایشه گفت: این [ فرمان] را نمی پذیرم...

ابن عبّاس می گوید: پس برخاستم و نزد امیرمؤمنان آمدم و او را از سخنان عایشه و آنچه بدو جواب داده بودم، با خبر ساختم. پس فرمود: «من از تو بهتر می دانستم كه تو را به كجا می فرستم».[3].









    1. تاریخ الیعقوبی: 183/2، شرح الأخبار: 332/390/1، بحار الأنوار: 210/269/32.
    2. مروج الذهب: 377/2، العقد الفرید: 326/3، الفتوح: 486/2.
    3. رجال الكشّی: 108/277/1.